روزانه های این روزهای خونه ما
این روزامون داره به سرعت برق و باد میگذره.شاید چون این روزها خیلی درگیرم فکر میکنم که خیلی زود میگذره . چند روزه دیگه کنکور ارشد دارم و حسابی درگیرشم. شب عید هم عروسی خاله ندا است و هنوز هیچ کاری نکردم و چیزی آماده نکردم فقط ذهنم درگیره. از وقتی فهمیدی که قراره خاله ندا عروس بشه هر روز وقتی آهنگی رو میشنوی میگی بَلا عیوسی خاله ندا دایَم میرقصم .. کلی بالا و پایین میپری. از شیرین زبونیات بگم که هر روز یه کار جدید و یه حرف جدید میزنی و الان همش یادم نمیاد که واست بگم ولی یکی دوتاش رو واست میگم: چند روز پیش وقتی با بابایی تلفنی صحبت میکردین به بابایی گفتی بیا خونمون گیده! بابایی بهت گفته بودن که خوب بیام خونتون چکار کنم ؟ جواب دادی: ...